سفارش تبلیغ
صبا ویژن

هیچستان
لینک دوستان
مگر آن خوشه گندم
مگر سنبل 
مگر نسرین 
تورا دیدند
که سر خم کرده خندیدند...
مگر بستان شمیم گیسوانت را 
چو آب چشمه ساران روان
نوشید...
مگر گل های سرخ باغ ریگ آباد
در عطر تن غوطه ور گشتند...
که سرنشناس و پا نشناس
از خود بی خبر گشتند...
مگر دست سپید تو
تن سبز چناران بلند باغ حیدر را نوازش کرد...
که می شنگند و می رقصند و می خندند
مگر ناگاه 
نسیم سرد گستاخ از سر زلفت....
 
چه می گویی؟
تو و انکار؟
تو را بر این وقاحت ها که عادت داد؟
صدای بوسه را حتی
درخت تاک قد خم کرده ی بستان شهادت داد
مگر دیوار حاشا تا کجا تا چند؟
خدا داند که شاید خاک این بستان
هزاران بوسه بر پای تو.......
 
دیگر اختیارم نیست
توانم نیست
تابم
نیست
به خود می پیچم از این رشک
اما خنده بر لب با تو گویم:
اضطرابم نیست...
مگر دیگر من و این خاک وای از من
چناران بلند باغ حیدر را
تبر باران من در خاک خواهد کرد...
نسیم صبحگاهی جان ز دست من نخواهد برد
ترحم کن نه بر من
بر چناران بلند باغ حیدر
بر نسیم صبح
 
به پیش خشم این خشم خروشانم که در چشم است
به پیش قله آتشفشان درد
شفاعت کن
که کوه خشم من با بوسه تو
ذوب می گردد.....

(حمید مصدق)

 


[ دوشنبه 92/1/12 ] [ 9:21 عصر ] [ *سمانه* ]

.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

*سمانه*
به سراغ من اگر می آیی،پشت هیچستانم.پشت هیچستان جایی ست.پشت هیچستان چترخواهش باز است،تا نسیم عطشی در بن برگی بدود،زنگ باران به صدا می آید.آدم اینجا تنهاست و در این تنهایی،سایه ی نارونی تا ابدیت جاریست...به سراغ من اگر می آیید،نرم و آهسته بیایید،مبادا که ترک بردارد چینی نازک تنهاییمان
آرشیو مطالب
امکانات وب